سفارش تبلیغ
صبا ویژن
باران ناگهان ...

کودکی گمشده وناتوان شده ام بانو

میدانم خودخواه شده ام 

اصلا فقط دلم میخواهد ثانیه ها اینگونه تمام شود 

یک جای دوربایستم ونگاهت کنم 

یک جای خیلی دور

که هیچ کس مانع این نگاه های پرازهیاهوی چشمانم نشود....

هیچ کس نباشد

من باشم وتو 

ونگاه های دل تنگم....

ویک دنیاآرامش چشمانت ....

وثانیه ها بگذرند وبگذرند

میبینی بانو 

راه میروم ...حرف میزنم ....مینویسم ...

وتو انگارشده ای لحظه به لحظه زندگی ام 

باید هرلحظه تکرارت کنم تا آرام بگیرم

تا وقتی که نیستی تکرارت آرام کند این دل طوفان زده را

آهنگ گوش میکنم وتویی را که تصورمیکنم برای خودم ....

وبی تاب ترمیشوم ....

اینگونه به تمسخرنگاهم نکن بانو 

ببخش که بچگی میکنم 

ببخش که تنها مرهم این دل خسته نوشتن است ....

ببخش که هنوز بی احساس نشده ام ...

ببخش جان من 

کودکی گم شده ام که نمیداند باید به کجابرود 

هجوم اشک ها سد دیدن راه روبه رویم شده ...

کودکی گمشده که کسی نیست دستهای سرد وخسته ناتوانش را بگیردوآرامش کند

بیا بانو .....

بیا ویک بار دیگر آرام دل کودک گم شده ی ناتوانی باش ....

 


نوشته شده در دوشنبه 94/4/1ساعت 7:0 عصر توسط زهرا| نظر



      قالب ساز آنلاین